محل تبلیغات شما
عشق را بی معرفت معنا مکن زر نداری مشت خود را وا مکن گر نداری دانش ترکیب رنگ بین گلها زشت یا زیبا مکن خوب دیدن شرط انسان بودن است عیب را در این و آن پیدا مکن دل شود روشن زشمع اعتراف با کس ار بد کرده ای حاشا مکن ایکه از لرزیدن دل آگهی هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن زر بدست طفل دادن ابلهیست اشک را نذر غم دنیا مکن پیرو خورشید یا آئینه باش هرچه عریان دیده ای افشا مکن ای بس آبادی که بوم یوم شد بر سر یکمشت گل دعوا مکن چون خدا بر تو خدائی میکند اضطراب از روزی فردا مکن

عشق را بی معرفت معنا مکن

آزاد شو از بند خویش، زنجیر را بــاور نکن

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

مکن ,ای ,دل ,کس ,عشق ,نداری ,معنا مکن ,عشق را ,معرفت معنا ,مکن زر ,را بی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

medical translate@